۱۴ مرداد, ۱۴۰۱
سوداگران هرمی
قسمت چهل و هفتم: سوداگران هرمی
۱۷ خرداد, ۱۴۰۱

Like
Share
PDF

قسمت چهل و هشتم: آشنایی با پرسشگری سقراطی

مقدمه

این قسمت در ادامه سری قسمت هایی هست که به تفکر انتقادی بر می گرده. من در حوزه تفکر انتقادی قبلاً دو قسمت ساخته بودم که  موضوع هاش آشنایی با خطاهای شناختی و مغلطه ها بود. اساساً حیطه ی تفکر نقاد یکی از حوزه های مورد علاقه ی شخصی من هست و چیزیه که خود من وقتی بیشتر وقت آزادم رو صرفش می کنم . دلیلی هم که دارم اینه که تفکر به نظر من شبیه یک عضله است که با تمرین قوی و قوی تر می شود و هرچه قدر عضله فکر کردن ما قوی تر می شود، طبعاً نتیجه اش در همه جای زندگیمون نمایان تر می شود. مطلب در این حیطه بسیار هست ولی چیزی که این سری براتون انتخاب کردم  برگرفته از کتاب هنر پرسشگری سقراطی آقای ریچارد پل و لینا الدر ترجمه آقای پیام یزدانی از نشر اختران که بیشتر کتاب های مجموعه تفکرنقاد رو منتشر می کنه که آقای دکتر سلطانی عزیز هم خیلی از این کتاب ها رو ترجمه کردن و من شخصاً خیلی بهشون ارادت دارم.

دلیلی که این موضوع رو حالا چرا انتخاب کردم به خاطر ارتباطی است که پرسشگری با تفکر داره. در اصل خیلی بعیده که کسی متفکر انتقادی خوبی باشه ولی بلد نباشه چه طوری پرسشگری کنه و خب وقتی صحبت از پرسشگری هم میکنیم هیچکسی بارز تراز سقراط در تاریخ نداریم که در این حیطه آوازه اش بیشتر بوده باشه. برای همین میخوایم ببینیم این اندیشمند بزرگ از چه شیوه و روشی استفاده می کرده و چه طور ما می توانیم چند درس در مورد پرسشگری از این فیلسوف بزرگ یاد بگیریم.

آشنایی با سقراط

سقراط از فلاسفه یونان باستان و همزمان معلم هم بود و معتقد بود که بهترین روش برای یادگیری وآموزش پرسشگری موشکافانه ی نظام مند است. به عبارت دیگه اعتقاد داشت که اگر به واسطه ی پرسشگری به مردم نشون بدیم کدام باور یا عمل معقول تر است، بهتر یاد می گیرند تا اینکه بهشون بگیم چه کار بکنند یا چه باوری داشته باشند. سقراط اغلب با استفاده از پرسشگری به مردم کمک می کرد متوجه شوند که به آنچیزی که می گویند باور دارند، در واقع اعتقاد ندارند چون رفتارشان با اعتقاداتشان هم خوانی نداشت، یا اعتقادشان نامعقول یا غیر منطقی است.

فلسفه ورزی سقراط به شکل مباحثه با کسی است که تصور می کند مفاهمی مثل عدالت، شجاعت و غیره چیست، اما بر اثر پرسش های سقراط معلوم می شود که هیچ یک از طرفین مباحثه این را نمی دانند و در تلاش مجدد برای فهمیدن، سقراط در حین پرسش گزاره هایی را مطرح می کند که هم صحبتش آن ها را یا می پذیرد یا رد می کند. در نهایت آخرش، هر دو نفر نمی توانند مسئله را حل کنند اما بر اثر آگاهی از نادانی خود توافق می کنند که هر وقت توانستند تفحص در این حوزه را دوباره ادامه دهند. این گفتگو ها که در آن سقراط به واسطه پرسش و پاسخ به تفحص می پرداخت، جوهره ی میراث اوست. در واقع صحت استدلال برای سقراط خیلی مهم بود و در هر موقعیتی سعی می کرد به حقیقت نزدیک و نزدیک تر بشود . بیشتر از اینکه دغدغه اش رسیدن به نتیجه باشد، به خود فرآیند آموختن توجه داشت که به نظر خودش همان روند پرسشگری است.

تشخیص فضیلت ها یا خصوصیات فکری سقراط نکته ی مهمی است، خصوصیاتی که پس از سال ها تمرین و تعهد شکل می گیرند. مهم ترین این خصوصیات، تواضع فکریش بود. سقراط به طور هوشمندانه ای از محدودیت دانش خودش با خبر بود و ابایی هم نداشت که اینو به بقیه بگه. در واقع این کمبود رو مایه ی قوت خودش میدونست و اعتقاد داشت که همین این اولین مرحله فهمیدنه. از طرف دیگه اعتقاد داشت که دلیل رفتارهای نامعقول آدم ها اینه که نمیدانند که رفتار معقول چیه. به تعبیر برتراند راسل در تاریخ فلسفه ی غرب:

“سقراط مکرر می گوید که هیچ نمی داند و فقط از این جهت از دیگران دانا تر است که می داند که هیچی نمی داند. اما سقراط دانش را غیر قابل حصول نمی داند بلکه بر عکس برای جست و جو و تحصیل دانش، اهمیت فراوانی قائل است. او می گوید هیچ کس از روی علم و عمد مرتکب گناه نمی شود و در نتیجه فقط علم است که انسان را به فضیلت کامل می رساند. “

سقراط پیش شاگرداش اغلب در مورد مسئله یا موضوعی تظاهر به نادانی می کرد و بعد سعی می کرد با رشته ای از پرسش ها هرچه شاگردانش درباره اون موضوع می دانستند آشکار کنند.  می خواست شاگردانش در این مسیر دیالکتیک معایب مفروضات و مفهوم سازی شان و تناقض اندیشه ها و اعمالشان را ببینند.در واقع خودش میخواست که سرمشق استقلال و تواضع فکری برای شاگردانش باشد. سعی می کرد که توانایی طراحی یک روند منظم پرسشگری رو در شاگردانش بپروراند. یه کاری میخواست بکنه که از دیدگاه های جدید به مسئله نگاه کنند و سوگیری ها و تحریف ها رو تشخیص بدهند و از همه مهم تر میخواست که شوق بررسی اندیشه ها و جست جوی حقیقت رو در شاگردانش ایجاد کنه.

از سقراط هیچ اثر مکتوبی که بتوان به ان استناد کرد، وجود ندارد. هرچی از سقراط می دونیم بیشتر مرهون آثار دوتا از شاگردان اوست یعنی افلاطون و گزنفون . در نهایت سقراط در سال ۹۳۳ قبل از میلاد در آتن به دو اتهام محکوم به مرگ شد.  حالا چی بودند این دوتا اتهام؟

اولی،معرفی و اعتقاد به خدایانی غیر از آنهایی که مورد تایید حکومت آتن بودند و دومی، هم از راه به در کردن جوانان که از طریق پرورش فکر و تشویق آن ها به پرسشگری در مورد وضع موجود انجام می داد.

خب حالا که با خود سقراط کمی آشنا شدیم بریم ببینیم این پرسشگری سقراطی چی هست.

پرسشگری سقراطی چیست؟

اول از همه وقتی میگیم پرسشگری سقراطی یعنی چی؟ در واقع منظور از این عبارت، در مقابل پرسشگری معمولی اینه که این نوع پرسشگری روش منده، منظم و عمیق است ومعمولاً حوزه تمرکزش مسائل اساسی و مهم است. خب اما برای اینکه بتونیم وارد پرسشگری بشیم، قبلش لازمه که اصلا با خود تفکر آشنا بشیم و اگر مولفه های فکر رو بشناسیم اون وقت بهتر می تونیم پرسش کنیم و بعد بدونیم که چرا پرسش خاصی رو مطرح می کنیم. در گفت وگوی سقراطی، پرسش های تحلیلگرانه برای فهمیدن نحوه ی اندیشه ورزی خیلی مهم است. در واقع ما با تحلیل، اجزای یک کل را از هم باز میکنیم تا ببینیم کدوم قسمت هست که نیاز به توجه داره . با کلیات نمی فهمیم که گیر و ایراد در کدوم قسمت است . برای اینکار ما باید مولفه های تفکر رو باهاش آشنا باشیم.

آشنایی با مولفه های تفکر

هدف

اولین مولفه تفکر، هدف و قصد است. هر فکری باید هدف و مقصود داشته باشه. فکر بی هدف و مقصود میشه هپروت. خیلی مهمه که وقتی استدلال می کنیم و حرف میزنیم بدونیم هدفمون از اون مکالمه و استدلال چیه. هرزمان که احساس کردیم که این مکالمه یا استدلال مشخص نیست که چه هدفی را دنبال می کنه میشه چنین سوالاتی را پرسید:

  • ببخشید قصد و هدف تون از فلان حرف یا استدلال چیه؟
  • وقتی فلان نظر و گفتی مقصودت چی بود؟
  • اینجا آیا میخوای به فلان قضیه برسی؟
  • می خواهید چه چیزی رو منتفل کنید؟

مسئله

دومین مولفه این است که ببینید که این فکر و استدلال پاسخ به چه پرسشیه؟ یعنی در اصل در ذهن طرف چه پرسشی بوده که پاسخش شده این فکری که الان داره مطرح میکنه. وقتی که متوجه مسئله پشت یک استدلال بشویم، خواستگاه تفکر را می توانیم درک کنیم و ببینیم ریشه شکل گیری این اندیشه چی بوده. چه سوالاتی به ما می تونند در جریان مکالمه کمک کنند؟

  • چی باعث شده این فکر رو بکنی؟
  • چه طور شده به این فکر رسیدی؟
  • ته ذهنت چه سوالی داشتی که رسیدی به این فکر؟

اطلاعات و تجربیات

مولفه سوم فکری اطلاعات و تجربیات است.  هر اندیشه ای بر اساس یک سری اطلاعات و داده و تجربیات می آید و اگر به اطلاعات پشتش پی نبرید نمی تونید اون فکر رو درست  درک کنید. وقتی ایده و اندیشه ای مطرح میشه باید بفهمیم بر مبنای چه اطلاعاتی این فکر شکل گرفته. چه سوالاتی به ما کمک می کنند که مشخصاً این حوزه رو هدف بگیریم در یک مکالمه،مثلاً:

  • این حرف بر پایه چه اطلاعاتی میزنی؟
  • چه تجربه ای شما رو به این نتیجه رسونده؟
  • مبنای این نتیجه گیری چیه؟

استنتاج ها و نتیجه گیری ها

مولفه بعدی،  استنتاج ها و نتیجه گیری هاست. ما برای اینکه یک اندیشه ای رو بفهمیم باید بفهمیم چه استنتاج هایی اون فکر رو به نتیجه رسونده . در حقیقت روش رسیدن به نتیجه پشت اون تفکر چی بوده. اینجا ما سعی می کنیم بفهمیم که ساز و کار و فرآیند فکری پشت استدلال چیه. پس با این سوال ها سعی کنید که ببیند شخص چه طوری رسیده به این تفکر فعلی

  • چه طوری به این نتیجه رسیدین؟
  • می تونید استدلالتون را باز کنید و توضیح بدید؟

مفروضات

مولفه بعدی مفروضات است. هر اندیشه ای یه سری چیز ها رو فرض می گیره.  اینکه بدونیم طرف مقابل چه چیزهایی رو بدیهی فرض گرفته کمک می کنه بهتر زیر ساخت های فکریش رو درک کنیم. خیلی از حرف ها و اندیشه هایی که ما داریم بر پایه یک سری مفروضات مستتر هستند که شاید خود فرض رو مطرح نکنیم ولی مبنای تفکر ماهستند. اینکه مثلاً مطرح میشه که اتانازی جایز نیست، احتمالاً پشتش یک سری مفروضات مستتر در نظر گرفته شده اینطور که زندگی دست خداوند است و انسان نباید برای پایان دادن زندگی خودش اقدام کنه ، خود این هم دوباره ممکنه یه سری مفروضات پشتش باشه. در واقع سوالاتی که شما رو به هسته ی درونی مفروضات برسونه، باعث میشه عمق اندیشه رو درک کنید و بدونید از چه زاویه ای باید با تفکر برخورد کنید.

استلزامات و پیامد ها

مولفه بعدی، استلزامات و پیامد های یک تفکر است. یعنی در حقیقت هر فکری یک نتیجه ای دارد. هر فکری جهتی دارد. یعنی نه تنها یک آغازی دارد مثل اینکه از یه فرضی نشئات می گیرد بلکه به یک جایی هم ختم می شود و نتیجه اش یک معنایی دارد. باید بدونیم فکر چه پیامدی داره و ما رو به چی ملزم می کنه.این سوالات هدفشون شناخت پیامد های یک فکر و استدلال مثلاً

  • اینی که می پرسید چه پیامدی داره؟ چه استلزامی داره؟
  • اگر اینی که شما بگید باشه آیا معنیش این و این خواهد بود؟

 

دیدگاه و چشم انداز

و درنهایت هم هر فکری ممکن است، از یک سری دیدگاه و چشم انداز بیاد که دانستن آنها هم کمک کننده است. این که بفهمیم زاویه نگاه طرف چیه پشت یه فکر و بدونیم اگه کسی یه حرفی رو میزنه و استدلالی رو مطرح میکنه، اصلاً زاویه دیدش به صورت کلی چیه.

در واقع همه این ها که مطرح کردیم اجزای تشکیل دهنده یک فکر هستند. وقتی یک اندیشه و تفکر رو بخواهیم واکاوی کنیم این ها اجزا و دل و روده اش که باید بشناسیم. از طرف دیگه وقتی یکی درست صحبت می کنه و استدلال می کنه کسیه که فکرش هدف داره، مشخصه از چه خواستگاهی اومده، بر پایه چه اطلاعاتی سوار شده، چیا رو مفروض گرفته، روش نتیجه گیریش چیه و چه طوری به این استدلال رسیده و در نهایت پیامد ها و استلزاماتی که در پی حرفش هست چیه. خب الان که با مولفه های فکر آشنا شدیم بریم سراغ کیفیت استدلال ها و ببینیم که از روی چی میتونیم تشخیص بدیم استدلال با کیفیت چیه؟

آشنایی با عوامل موثر بر کیفیت استدلال

وضوح

اولین معیار کیفیت استدلال یا اندیشه وضوح است . اینکه بتونیم چه قدر شفاف و واضح یک اندیشه و استدلال رو توضیح بدیم. اساساً تفکری که مبهم و گنگ باشه اونقدری اعتبار نداره چون اصلا مشخص نیست چی هست و آخ که چه قدر هم یه سری ها دقیقاً به خاطر همین ویژگی هست که آدم اصلا متوجه نمیشه چی میگن.  حالا اگه با یه مکالمه و تفکر گنگ و مبهم روبرو شدیم چه طوری شفافیت رو با پرسشگری تقویت کنیم؟ چه سوالاتی میشه پرسید؟

  • می تونید چیزی که گفتین را بیشتر توضیح بدین؟
  • می تونید یه تصویر عینی از منظورتون ترسیم کنید؟
  • می تونید مثال بزنید واضح شه؟
  • ایا درست فهمیدم که فلان منظور و داشتین؟

دقت

مورد دوم دقت است. تفکری که دقیق نیست با کیفیت نیست . اندیشه غیر دقیق رو بهش نمیشه اتکا کرد. استدلالی که از دقت کافی برخوردار نیست نمیشه بهش اعتماد کرد. وقتی احساس کردید که دقت کافی نداره یه استدلال پرسش کنید. این سوالات می تونه جزییات بیشتری از یک تفکر رو باز کنه.

  • می تونید یکم جزییات بیشتر ارائه بدین؟
  • می تونید کامل تر تشریح کنید؟
  • می تونید مشخص تر بگید؟

صحت

مورد بعدی درست بودن است. جدا از شفافیت و دقت ، مورد بعد ای که کیفیت یک استدلال و اندیشه رو بالا میبره اینه که چه قدر صحت داره و چه قدر بر مبنای درستی واقع شده است . وقتی با استدلالی روبروی میشید بپرسید که

  • چه طور میتونیم درستی این حرف رو بررسی کنیم ؟
  • چه طوری میتونیم این ادعا ها را راستی آزماییی کنیم؟
  • تا چه حد میشه به صحیح بودن این داده ها اعتماد کرد؟

ارتباط

مرتبط بودن عامل بعدی است که روی کیفیت اندیشه و استدلال تاثیر گذاره. این که یک اندیشه ای تا چه حد به قضیه مرتبطه و خارج نیست. اندیشه های بی ربط بی کیفیت هستند. خیلی از مواقع پیش میاد که دارید استدلال می کنید با شخصی و احساس میکنید جملاتی مطرح میشه که ارتباطی با هسته صحبت اصلی نداره هر بار که این اتفاق میوفته بپرسید.

  • متوجه نمی شوم حرفی که زدین چه ربطی به قضیه دارد؟
  • میشه ربطش رو توضیح بدین ؟
  • میشه توضیح بدین که پرسشتان چه ارتباطی با پرسش ما دارد؟

در کلاس های رایتینگ هم احتمالاً دیدید که میگن اگه یک پاراگرافی در مورد موضوعی می نویسید ،سعی کنید همه چی با هم انسجام داشته باشه و یکهو یک چیز بی ربط مطرح نکنید تو آیلتس نمره اتون کم میشه اگه یهو یک جمله بی ربط بنویسید وسط پاراگراف هاتون.

وسعت نظر

مورد بعدی تاثیر گذار در کیفیت استدلال ها وسعت نظره. اینکه آیا یک تفکر به اندازه کافی وسیع به مسائل نگاه کرده؟ آیا زاویه های مختلف در پایه ی اندیشه ای که مطرح شده مورد استفاده قرار گرفته؟ طبعاً تفکراتی که از زوایا و جوانب بیشتری به مسائل نگاه می کنند کیفیت بهتری دارند. مثلاً خود ما در دایجست یکی از اصولمون اینه که وقتی یک مسئله ای رو میخواهیم بررسی کنیم، آیا به اندازه کافی وسیع بهش پرداختیم یا نه. یک سری سوالات کمک کننده اند برای اینکه بدونیم چه قدر یک استدلال وسیع دیده شده، مثلاً:

  • چه دیدگاه هایی به این قضیه مربوط می شوند؟
  • کدام دیدگاه ها رو نادیده گرفته ایم؟
  • آیا دیدگاه مخالف رو مد نظر قرار داده ایم؟
  • آیا از منظر فلان به قضیه نگاه کرده ایم؟
  • آیا محافظه کارانه به قضیه پرداخته ایم یا آزاد؟

منطق

عامل بعدی موثر، منطقی بودنه. خب این دیگه خیلی مشخصه. خیلی وقت ها پیش میاد که یک استدلال عوامل قبلی رو رعایت کرده اما از منطق پیروی نمی کنه.

  • آیا مواردی که در یک استدلال و اندیشه داره مطرح میشه از لحاظ منطقی با هم جور در می آید ؟
  • آیا اول اندیشه با آخرش میخونه؟
  • آیا از شواهد همان بر می آید که در اوست؟

اهمیت

حوزه بعدی اهمیت است. خب منظور از این عامل اینه که استدلال با چه کیفیتی داره اهمیت موضوعات رو در نظر می گیره؟ در بین تمامی موضوعات ریز و درشتی که مطرح میشه ، آیا این مهم ترین مشکلیه که باید در نظر گرفت؟  آیا ایده اصلی که باید بهش توجه کنیم همینه؟ از بین این حقایقی که مطرح میشه کدوم مهم تره.

انصاف

و در نهایت هم عامل آخر، انصاف است.در نهایت اگر استدلالی رعایت انصاف نکنه خب استدلال بی کیفیتی است.

  • اینکه بدونیم آیا انصاف در یک اندیشه رعایت شده؟
  • آیا ما منفعتی در این قضیه داریم؟
  • آیا نظرات دیگران هم عادلانه ارائه شده؟

پس چی گفتیم؟ عواملی مثل وضوح، درستی و صحت، دقت، مرتبط بودن، وسعت دید، منطق، اهمیت و انصاف از عواملی هستند که کیفیت یک استدلال و اندیشه را تحت تاثیر قرار می دهند. با دانستن این ها  هم می توانیم اندیشه ها و استدلا ل های با کیفیت تری تولید کنیم و هم می توانیم تفکری که از کیفیت کافی برخوردار نیست رو تشخیص بدیم و با سوالات درست هدایتش کنیم.

انواع استدلال ها و اندیشه ها

حالا سوالی که مطرح می شود اینه که آیا ما باید تمام این سوالات رو در مورد تمامی اندیشه ها و استدلال ها مطرح کنیم؟ یا اساساً یک سری موارد خارج از محدوده تفکر نقادانه قرار می گیرند؟ جواب کوتاهش اینه که خیر.

استدلال ها معمولاً به چند دسته تقسیم می شوند .در واقع، یک سری استدلال هست که بی نظامه و عملاً نظر شخصیه . این جور استدلال ها قابل ارزیابی نیستند اصلاً. مثلاً من مدل موی مورد علاقم فلانه یا ترکیب رنگی که برای اتاق خونم دوست دارم اینه و اونه. این ها قابلیت ارزیابی ندارند اصلاً، برای اینکه شخصی و ترجیحی هستند.

یک سری استدلال دیگه هستند که تک نظام اند و پاسخ بهشون فقط یک پاسخ درست و صحیح . این که مثلا نقطه جوش آب چند درجه است؟ این که معادله دیفرانسیل فلان چی میشه؟ یا ابعاد این اتاق چه قدره جواب های مشخص داره که از طریق شواهد دانشی میشه بهشون جواب داد و تفکر نقادانه به این جا هم مرتبط نمی شود.

اما یک سری از استدلال ها و پرسش ها هستند که محل مناقشه اند و مستلزم شواهد و استدلال های درون نظام های متعارضه و ما اینجاست که وارد حیطه قضاوت و پاسخ های بهتر و بدتر میشیم و همه این چیزهایی که داریم میگیم بیشتر مربط به این حوزه است. پرسش های قضاوتی که استدلال می طلبند ولی بیشتر از یک پاسخ قابل دفاع دارند. حالا چه سوال هایی منظورمونه؟ مثلاً

  • بهترین شیوه برای حل مشکلات اساسی و مهم اقتصاد چیه؟
  • برای کم کردن تعداد معتادها چه می شود کرد؟
  • آیا سقط جنین موجه است؟
  • آیا اعدام بده؟
  • نظام مالیاتی تا چه سقفی باید تصاعدی باشه؟

اساساً یکی از نقد هایی که به سیستم آموزش پرورش فعلی میشه اینه که ما تا چه حد بچه ها مون در مواجه با سوالات قضاوتی قرار میدیم و چه قدر با سوالات امر واقع و تک نظام؟. چه قدر روش های استدلال کردن را به بچه ها درس میدیم و تمرین درست فکر کردن باهاشون انجام میدیم در مقابل اینکه فقط یه سری اطلاعات بهشون بگیم و ازشون بخوایم که حفظ کنن و همونارو وقتی پرسیدیم برگردونن یعنی همون پرسش های تک نظام. بیشتر مسائل مهمی که ما در زندگی با آنها روبرو میشیم نه صرفاً مربوط به واقعیت هاست نه صرفاً ترجیحی. با بسیاری از این مسائل باید جور دیگری طرف شد. اینکه با استدلال به نتیجه برسیم و در عین حال دیدگاه های معقول دیگران را هم در استدلالمون دخیل کنیم.

اگر معلم هستید بچه ها رو تشویق کنید که این ۳ تا رو از هم تمییز بدهند. مواردی که صرفاً مربوط به امر واقع هستند اینکه چه مواردی بیان ترجیحی و شخصی رو ایجاب می کنند و چه مواردی مستلزم قضاوت مستدل هستند. اگر یک روزی ما را در مقام هیئت منصفه قرار دادند و قرار شد در مورد مقصر بودن یا نبودن متهمی قضاوت کنیم باید روش های استدلال کردن رو بلد باشیم. در این خصوص حتما بهتون پیشنهاد می کنم که فیلم ۱۲ مرد خشمگین رو ببینید و با دنیای استدلال مستدل کردن آشنا بشید.

اگر به بچه هامون درست این چیزهارو یاد ندیم وقتی که بزرگ شدن یهو با رفتارهایی مواجه میشیم که جایی که آدم ها باید استدلال مستدل کنند یهو صحبت از ترجیح شخصی می کنند و میگن اصلا دوست دارم که فلان تصمیم رو بگیرم، درست در جایی که ترجیح شخصی و علاقه ای جایز نیست.

امیدوارم خیلی کم هم که شده با فکر کردن و استدلال کردن با کیفیت بیشتر آشنا شده باشیم.

Like
Share
PDF

دایجست یک پادکست رایگان است؛ ولی دخل و تصرف در آن بدون رضایت صاحب‌اثر مجاز نیست. می‌توانید برای استفاده از مطالب دایجست با ما تماس بگیرید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دایجست یک پادکست رایگان است؛ ولی دخل و تصرف در آن بدون رضایت صاحب‌اثر مجاز نیست. می‌توانید برای استفاده از مطالب دایجست با ما تماس بگیرید.
error: